اسماعیل خلیلی Esmaeil Khalili

با خدا باش پادشاهی کن بی خدا باش هر چه خواهی کن

اسماعیل خلیلی Esmaeil Khalili

با خدا باش پادشاهی کن بی خدا باش هر چه خواهی کن

امام بمنزله قلب در پیکر انسان است

در بدن انسان دستگاه‏هاى مختلف و متنوعى وجود دارد که هر یک در انجام وظیفه‏اى مختص به خود مشغول فعالیت است.

چشم براى دیدن و گوش براى شنیدن و بینى براى تنفس و بوئیدن و زبان براى چشیدن و دست و پا براى اخذ نمودن و راه رفتن است هر یک از این اعضاء در انجام وظیفه خود ساعى و کوشاست ولى نیروى خود را از نقطه نظر حیات مادى از قلب میگیرد.

قلب خون را به تمام اعضاء و جوارح میرساند و در هر لحظه بدانها حیات نوینى میدهد و خون تازه به وسیله ارسال قلب آنها را زنده و با نشاط نگاه میدارد، بطوریکه اگر در یک لحظه قلب متوقف گردد و از سرکشى و سرپرستى خود باز ایستد این اعضاء زنده و شاداب به صورت مرده و کدر درآمده تمام خواص خود را از دست مى‏دهند.

چشم نمى‏بیند، گوش نمى‏شنود، دست‏حرکت ندارد، پا نیز مرده و بى‏حس مى‏گردد.

بنابراین فائده قلب همان عنوان سرپرستى و زعامت و ایصال حیات به این اعضاء تحت‏حیطه اوست، کسى نمى‏تواند بگوید ما به قلب نیاز نداریم زیرا از قلب کارى ساخته نیست، نه مى‏بیند و نه مى‏شنود و نه سخن مى‏گوید و نه مى‏نویسد و نه و نه...

ما چشم داریم و با چشم مى‏بینیم، و گوش داریم و با گوش مى‏شنویم، و زبان داریم و با او مى‏گوئیم، و دست داریم و با او مى‏نویسیم.

این سخن بى‏جا و غلط است چون چشم بدون قلب و گوش بدون قلب و زبان بدون قلب مرده و صفر است، آن بینائى که در چشم، و شنوائى که در گوش است‏به علت نیروى قلب است. چشم در هر آن مواجه با هزاران آفت و فساد خارجى‏است و همچنین گوش و سایر اعضاء، چون مرتبا قلب از مراقبت‏خود دریغ ننموده و دائما خون به عنوان غذا و دوا و دافع دشمنان خارجى و عوامل موجب فساد و میکرب‏هاى مهلکه مى‏فرستد.

لذا چشم و گوش در تحت ولایت‏ سلطان قلب زنده و پاینده‏اند قلب دستگاه معدل و تنظیم کننده قوا و حیات بخشنده اعضاى انسان است.

و اما از نقطه نظر معنى، مغز و دستگاه مفکره منظم کننده این قوا و اعضاء مى‏باشد،

چشم فقط مى‏بیند یعنى در اثر انعکاس نور، صورتى از شیئى مرئى در حدیبیه و عدسى چشم منعکس مى‏گردد، اما این صورت چیست و با او چکار باید کرد، این وظیفه چشم نیست، این کار مغز است که این صورت را گرفته و روى او حساب مى‏کند و از این صورت بهره‏بردارى مى‏نماید.

و لذا کسانیکه مست‏شده‏اند یا بى‏هوش و یا دیوانه گشته‏اند در چشم آنان نقصانى به وجود نیامده است چشم کاملا سالم و در منعکس نمودن شعاع و پدیدار نمودن صورت مرئى بسیار صحیح و بجا کار مى‏کند ولى چون دستگاه مغز و مفکره از کار خود دست کشیده و به وظیفه خود عمل نمى‏کند. سلسله اعصاب این صورت را که به مغز تحویل مى‏دهند مغز نمى‏تواند آن را بشناسد و آن را در محل خود اعمال کند

لذا دیده مى‏شود که شخص مست‏خواهر و مادر خود را به جاى عیال خود مى‏گیرد و در صدد تعدى به آنان برمى‏آید، در معبر عام لخت و عریان حرکت مى‏کند و نمى‏تواند تشخیص دهد که صورت معبرى را که سابقا در قواى ذهنیه خود محفوظ داشته است‏با این صورت معبر فعلى تطبیق کند و سپس حکم به عدم جواز حرکت در حالت عریان بودن در معبر نماید.

شخص مست، هرزه مى‏گوید، عربده مى‏کشد، در نزد بزرگان کارهاى سخیف و ناروا مى‏کند، از خوردن کثافات و خبائث دریغ ندارد و از جنایات خوددارى نمى‏کند، با آن که قواى سامعه و ذائقه و لامسه او کار خود را انجام مى‏دهد، لکن چون دستگاه کنترل و تنظیم مغز خراب شده است لذا نه تنها نمى‏تواند از این چشم بینا و گوش شنوا و دست توانا بهره‏بردارى کند بلکه به عکس آنان را در راه هلاکت و فساد مصرف نموده و به وسیله آنان تیشه به اصل شاخ و بن هستى خود مى‏زند. بنابراین وجود دستگاه مغز نیز براى استخدام این اعضاء و جوارح و به کار بستن هر یک از آنان در موقع لزوم و تطبیق صور حاصله با صور محفوظه سابقه و احکام صحیحه مترتبه بر آنست، بطوریکه در شخص مجنون که قواى عاقله خود را از دست داده است هیچ نتیجه صحیحى از دیدار و گفتار و کردار او مترتب نمى‏شود.

از انسان بگذریم در حیوانات نیز قلب و مغز وجود دارد و بدون آن هیچ حیوانى حتى حیوانات تک سلولى نمى‏توانند به وظیفه خود ادامه دهند و براى ادامه حیات و زندگى خود در تلاش باشند.

در جمادات نیز آنچه آنها را در تحت‏خاصیت و کیفیت واحد قرار مى‏دهد، و راسم وحدت آنان است همان روح و نفس واحدى است که در آنان سارى و جارى بوده و بهمین علت داراى خاصیت واحد بوده و اثرات واحدى از آنان مشهود است.

اتفاقا در فن تکنیک و ماشین‏سازى از اینموضوع استفاده نموده و با ایجاد دستگاههاى تنظیم کننده و معدله توانسته‏اند حرکت چرخها و موتورها را تنظیم کنند.

ساعت را که کوک مى‏کنیم در اول فشار فنر قوى است و مى‏خواهد چرخ دنده‏ها را بسرعت‏حرکت دهد و چون فنر باز مى‏شود و فشارش ضعیف مى‏گردد مى‏خواهد چرخها را بکندى حرکت دهد، در ساعت دستگاهى بنام پاندول مى‏گذارند که حرکت را تنظیم نموده و چه فشار فنر قوى و چه ضعیف باشد در هر حال ساعت‏به یک منوال حرکت نموده و وقت را بطور صحیح تنظیم مى‏کند.

در ماشین‏هاى بخار که کارخانه‏هاى بزرگ را بکار مى‏اندازد اگر دستگاه معدل نباشد تمام ماشینها خرد و خراب خواهند شد، چون دیگ بخار در هنگام جوشش، بخار زیاد تولید نموده و اگر این بخار مستقیما به پشت پیستونها وارد شود چرخ طیار شتاب گرفته و با سرعت‏سرسام‏آورى ماشین را خرد خواهد نمود، و نیز در وقتیکه در دیگ بخار حرارت کمتر مى‏شود ممکنست‏سرعت کم شود.

لذا همیشه در دستگاهى بخار اضافى را براى مواقع کمبود ذخیره مى‏کنند و دستگاهى بنام معدل ورگولاتوربین لوله‏هاى متصل به دیگ و بین پیستونها قرار مى‏دهند تا همیشه بخار را به مقدار معین نه کم و نه زیاد به پشت پیستونها رهبرى کند، این دستگاه در وقتى که بخار بسیار است زیادى آن را خودبخود در دستگاه ذخیره مى‏فرستد و از وارد شدن آن به موتورها جلوگیرى مى‏نماید و در وقتى که بخار کم‏است از دستگاه ذخیره، بخار ذخیره شده را مى‏گیرد و با بخار فعلى تواما به موتورها مى‏فرستد و لذا خودبخود همیشه موتورها آرام و منظم حرکت نموده در یک سرعت‏خاص مورد نیاز به حرکت در مى‏آیند.

در جامعه بشرى براى تبدیل قوا و تنظیم امور و رفع اختلافات بین مردم و جلوگیرى از تعدیات به حقوق فرد و اجتماع و رهبرى نمودن تمام افراد را به مقصد کمال و منظور از آفرینش و کامیابى از جمیع قوا و سرمایه‏هاى خدادادى احتیاج به معدل صحیح منظم است و الا جامعه از هم گسیخته مى‏شود و از سرمایه حیات بهره‏بردارى نخواهد نمود.

 

منبع : کتاب امام شناسی جلد اول

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد